کمونیسم کارگری و سازماندهی و سازمانیابی حزبی

  • Written by:

منتشر شده در 08 دی 1391

کمونیسم کارگری در زمینه تشکیلات و سازمان حزبی به تئوری و نظریه جامع و منسجمی نیازمند است. این عرصه ای است که ما تا امروز کمتر به آن پرداخته ایم. در ادبیات کمونیسم کارگری تقریبا همه مسائل مهم سیاسی و نظری جنبش ما پوشانده شده است. از نقد تجربه شوروی تا تئوری جنبشها، و تا نظریه حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی، از سیاست ما در قبال تشکلهای کارگری تا نقش و جایگاه مجمع عمومی و شوراها در مبارزات جاری و در حکومت کارگری، از برخورد به رفرم و انقلاب و رابطه بین آنها تا نقد ما به مذهب و ناسیونالیسم و دموکراسی و تا موضع ما در قبال جنبش اسلام سیاسی و اعدام و سنگسار و آزادیهای بیقید و شرط و غیره و غیره. در تمامی این زمینه ها در اسناد و ادبیات حزبی ازجمله و بویژه دربرنامه یک دنیای بهتر، در نوشته “تفاوتهای ما” و در دو سمینار منصور حکمت در تبیین و توضیح کمونیسم کارگری، نظرات و مواضع حزب در تمایز کامل از چپ سنتی و غیر کارگری روشن و شفاف تبیین و اعلام شده و مبنای پراتیک و مبارزه حزب قرار گرفته است.

سئول اینست که حزب حامل و عامل این نظرات و سیاستها چه نوع سازمانی است؟ بعبارت دیگر چه نوع تشکل حزبی متناظر با نظریات و سیاستها وسبک کار و پراتیک خود ویژه کمونیسم کارگری است؟ تمایز تئوری سازماندهی و سازمانیابی حزبی کمونیسم کارگری از دیگر نظرات، مثلا از تئوری مائوئیستی حزب ( حزب سازماندهی جنگ توده ای- دهقانی با استراتژی محاصره شهرها از طریق دهات) و یا سازمانهای چریک شهری (عملیات قهرمانانه موتور کوچک برای بحرکت درآوردن موتور بزرگ توده ها) و یا تئوری لنینی حزب ( حزب مخفی انقلابیون حرفه ای برای سازماندهی انقلاب و قیام کارگری) در چیست؟

با کمی تعمق در جهتگیری و سیاستهای حزب روشن میشود که هیچیک از تئوریهای سازمانی موجود نمیتواند مبنا و نقطه عزیمت ما در سازماندهی حزبی باشد. تئوری تشکیلات، بر خلاف تئوریهای پایه ای مارکسیستی، نظیرتئوری کاري ارزش، و یا کلا نقد نظام سرمایه داری، یک نظریه عمومی قابل تعمیم به همه دورانها و جوامع سرمایه داری نیست. بلکه مشخص و وابسته به شرایط معین مبارزه طبقاتی در هر دوره معین است. تئوری کمونیسم کارگری در مورد حزب و سازمان حزبی نیز باید مهر زمان و شرایط مشخص دوره ما را بر خود داشته باشد همانطور که تئوریها و نظرات کمونیسم کارگری در دیگر زمینه ها چنین است.

مولفه هائی از سیاست سازماندهی حزبی ما: سابقه بحث

تا کنون جنبه ها و مولفه هائی از نظرات کمونیسم کارگری در زمینه سازماندهی حزبی بوسیله منصور حکمت مطرح و مدون شده است که جهتگیری عمومی ما را مشخص میکند. در بدو تشکیل حزب کمونیست ایران منصور حکمت بحث آژیتاتورها و محافل کارگری را بعنوان محور و اساس سازماندهی حزبی کارگران مطرح میکند. اساس و جوهر این نظریه اینست که طبقه کارگر اتمیزه نیست، کارگران آحاد منفرد بی تحرک و غیر فعالی نیستند که ابتدا باید تبلیغ و ترویج و بعد سازماندهی شوند، بلکه معترض و در حال مبارزه اند. نه تنها جنبش و مبارزات کارگری، بلکه وجود رهبران عملی مبارزات و آژیتاتورهای کارگری و اشکالی از تشکل کارگران نظیر محافل کارگری را باید فرض گرفت و این واقعیت باید نقطه شروع و حلقه اتصال حزب برای سازماندهی حزبی کارگران باشد. نمیتوان رهبران عملی و محافل کارگری را دور زد و یا نقش آژیتاتورهای کارگری را نادیده گرفت و به سازماندهی حزبی طبقه کارگر پرداخت.

یک مولفه دیگر تئوری سازمانی ما علنیت است. این بحث هم ازهمان بدو تشکیل حزب کمونیست ایران زمانی که منصور حکمت در مورد اهمیت امضا داشتن و معرفه بودن رهبران و نویسندگان حزبی و انتشار مقالات با اسم و امضا تاکید میکرد یک رکن فعالیت ما بوده است. سنت سازمانهای چپ در آن دوره – و در برخی از سازمانها چپ سنتی تا امروز- این بود که بحثها و مواضع و مقالات به اسم سازمان منتشر میشد و فعالین کمونیست اسم و امضا و چهره مشخصی نداشتند. این بی چهرگی با بینش چریکی و یا سازمان مخفی انقلابیون حرفه ای خوانائی داشت اما نمیتوانست خصیصه یک کمونیسم کارگری و اجتماعی در عصر ما باشد. این نظریه چهره داشتن و معرفه بودن فعالین حزبی بعدا با بحث شخصیتها و انتشار عکس و در دسترس بودن رهبران و فعالین حزبی، و برگزاری علنی کنگره های حزبی تکمیل شد و امروز یک وجه تمایز کمونیسم کارگری از سازمانهای چپ سنتی است.

جنبه دیگری که متاخر تر است و مستقیما به بحث سازماندهی حزبی مربوط میشود سیاست عضوگیری حزب ما است. تسهیل عضوگیری و باز بودن درهای حزب برای عضو گیری وسیع جنبه مهمی از سیاست سازماندهی حزبی ما است. هر کس به هرگوشه از مصائب سرمایه داری معترض است باید بتواند عضو حزب بشود و اتکای حزب بر کادرهای مجرب مارکسیست که ستون فقرات آنرا تشکیل میدهند این عضو گیری وسیع را امکان پذیر میکند.

بالاخره باید به تشکیل “کمیته حقوق مدنی در ایران” (ایران سی آر سی) و میزهای اطلاعاتی و جمع آوری کمک مالی تحت این عنوان اشاره کنم که منصور حکمت طرح آنرا داد و این نوع فعالیت را شکل و الگوئی میدانست که باید کل تشکیلات خارج کشور حزب به فعالیتهای اجتماعی از این نوع متکی شود و حول این نوع فعالیتها سازمان پیدا کند. در فعالیت ایران سی آر سی نیز رابطه فعال با جامعه اساس و اصل کار بود.

این مولفه ها – که من در اینجا به مهمترینشان اشاره کردم- نشاندهنده یک جهت گیری و یک تلقی و تبیین معینی از تئوری تشکیلات است که هیچوقت به شکل یک نظریه جامع و کاملی تبیین و مدون نشده است. امروز این وظیفه در برابر ما قرار گرفته است.

این واقعیتی است که حزب ما از نظر سیاسی در سطح وسیعی شناخته شده است، در خارج کشور و در داخل کشور و در جنبش کارگری فعالیت وسیع و چشمگیری دارد و دوست و دشمن این واقعیت را می بینند و برسمیت میشناسند. ولی مساله اینستکه از نظر تشکیلاتی امکانات و تعداد اعضا و کادرها و بطور خلاصه فیزیک حزب، از این واقعیت و موجودیت سیاسی حزب بمراتب عقب تر است. ما برای حل این مساله تا کنون تلاشهای زیادی کرده ایم و در پلنومها و جلسات حزبی بحثهای زیادی داشته ایم اما به نظر من تنها با عزیمت از یک تئوری تشکیلاتی متناظر با خط و سیاستهای کمونیسم کارگری میتوان جواب درستی به این مساله داد.

مبانی تئوری سازمان حزبی: حزب بعنوان یک پدیده سیاسی

تئوری سازمان حزب بر دو نظریه پایه ای تر مبتنی است: اول نظریه حزب و قدرت سیاسی که خود بخشی از بحث جامع تر حزب و جامعه است و دوم نظریه اصالت پراتیک و کلا جایگاه تعیین کننده پراتیک اجتماعی در سازماندهی کمونیستی. هر دو این نظریات در چهارچوب نظریه عمومی تر حزب و جامعه قرار میگیرند. تئوری حزبیت ما محل تلاقی بحث حزب و قدرت سیاسی و بحث سازماندهی پراتیک است. بعبارت دیگر تئوری تشکیلاتی کمونیسم کارگری از ترجمه و تعمیم نظریه حزب بعنوان سازمان سیاسی طبقه کارگر در عرصه مبارزه بر سر قدرت سیاسی و جایگاه پراتیک اجتماعی در این مبارزه ( کمونیسم بعنوان ماتریالیسم پراتیک)، به عرصه تشکیلات و سازماندهی ناشی میشود.

اولین اصل اینست که از نظر کمونیسم کارگری حزب صرفا ماشین مبارزه و یا ابزار سازماندهی و وسیله بسیج و به حرکت درآوردن طبقه یا توده مردم و غیره نیست بلکه علاوه بر آن و فراتر از آن حزب خود فی النفسه یک فاکتور و پدیده سیاسی مهم در مبارزه طبقاتی است. حزب باید طوری سازمان پیدا کند و فعالیت کند که خود بعنوان یک وزنه سیاسی و یک عامل ذیسهم و موثر در تحولات و بخصوص در عرصه مبارزه برای قدرت سیاسی، هر روز شناخته شده تر و ذینفوذ تر و محبوب تر بشود.

این نوع نگاه به حزب از تعریف “کلاسیک” حزب بعنوان یک ماشین سازماندهی مبارزه و یا ابزار سازماندهی پرولتاریا و یا ابزار آگاهگری و بسیج کارگران و توده های مردم و حتی رهبری انقلاب، یعنی کلا دیدگاهی که حزب را یک ابزار و وسیله آگاه کردن یا بحرکت درآورن عنصر فعاله دیگری (طبقه، توده مردم، جنبشهای اعتراضی، انقلاب و غیره) می بینید متفاوت است، از آن فراتر میرود و کیفیتا بعد تازه ای به کل فعالیتهای حزبی از جمله سازماندهی و سازمانیابی کمونیستی میدهد که یک خود ویژگی کمونیسم کارگری و یک وجه تمایز مهم آن از سایر جریانات مدعی کمونیسم در برخورد به حزب و حزبیت است.

در واقع کمونیسم کارگری حزب را پدیده ای سیاسی میداند که نفس موجودیت و پراتیک اش- مستقل از رابطه با توده طبقه کارگر و یا توده مردم و یا جنبشها و اعتراضات و غیره- یک فاکتور تعیین کننده در مبارزه طبقاتی است. چهره و تصویر اجتماعی حزب، حضور حزب در جامعه، عرض اندام حزب در عرصه مبارزه بر سر قدرت سیاسی، علنیت و شفافیت و امکان دسترسی به حزب بوسیله جامعه، اینها از جمله عواملی است که در شرایط سیاسی و سیر مبارزه طبقاتی، بویژه در شرایطی که قدرت سیاسی به محور مبارزه تبدیل شده، تاثیرات تعیین کننده ای دارد.

پاسخ اجتماعی به سئوالات اساسی نظیر اینکه آیا حزب قادر به کسب قدرت و حفط قدرت سیاسی هست یا خیر، اینکه آیا حزب این قابلیت را دارد که توده طبقه کارگر و کل مردمی که از وضع موجود ناراضی اند به آن اعتماد و اتکا کنند و آنرا نماینده و بیانگر خواستها و آرمانها انسانی خود بدانند، آیا حزب میتواند اجتماعا از جانب توده کارگران و توده مردم بجان آمده از مصائب جامعه سرمایه داری بعنوان آلترناتیو حکومت انتخاب بشود و غیره، همه اینها در گرو مکان و نقش حزب بعنوان یک پدیده و فاکتور سیاسی در جامعه است. برای ایفای این نقش، حزب باید خصوصیات معینی داشته باشد، در عرصه های معینی حضور بهم برساند، در یک سطح وسیعی در جامعه حاضر و معرفه و شناخته شده باشد، کادرها و فعالینش چهره ها و شخصیتهای سرشناس و محبوبی در جامعه باشند، و قابلیتها و از خصوصیات مشابه دیگری برخوردار باشد که تحقق آنها همه به خود حزب و فعالیت و سازمان حزب بر میگردد. در این مورد منصور حکمت در سمیناری با عنوان “حزب مُبلغ يا حزب رهبر” (دسامبر ٢۰۰۰ ) بحث مبسوطی دارد که خواننده را به آن رجوع میدهم. (این بحث به شکل کتبی و شفاهی در سایت منصور حکمت قابل دسترسی است.)

این تاکید بر نقش درخود حزب وظایف و همچنین سازمانیابی و سازماندهی ویژه ای را در دستور کار ما قرار میدهد. در بحث “حزب مبلغ یا حزب رهبر” منصور حکمت در مورد سه فاکتور “تصویر”، “حضور” و “دسترسی” و وظایفی که از هر یک از این جنبه ها ناشی میشود صحبت میکند. در اینجا قصد من توضیح بیشتر این وظایف نیست بلکه تاکید بر این نکته است که انجام این وظایف خود در گرو شکل سازمانی معینی است که پایه سازمانیابی حزبی ما را تشکیل میدهد. هدف این نوشته در واقع تعریف و مشخص کردن این شکل سازمانی است.

مکان محوری پراتیک اجتماعی در سازماندهی حزبی

رکن دیگر تئوری سازمانی حزب اینست که پراتیک، و نه عقاید ونظرات، محور سازماندهی حزبی است. بعبارت دیگر اساس سازمانیابی و رشد حزب نه آگاهگری ( تبلیغ و ترویج در میان کارگران و یا مردمی که مشغول زندگی روزمره خود هستند) بلکه فعالیت در دل مبارزه و در میان فعالینی است که فی الحال معترض و آماده برای مبارزه هستند. اساس کار ما سازماندهی مبارزه و همرزمان است و نه همفکران و همعقیده ها. ما از سازماندهی افراد فی الحال فعال و در حال مبارزه ( چه در جنبش کارگری و چه در عرصه های دیگر) آغاز میکنیم و بعد به آگاهگری ( آموزش و ترویج کمونیسم و مارکسیسم و غیره) و هم نظر و همعقیده کردن افراد با حزب میرسیم. این یک رکن مهم نظریه سازماندهی ما است که حزب نه در یک روند آموزشی و آگاهگری، بلکه در دل مبارزه و پراتیک اجتماعی ساخته میشود و رشد میکند. (برای توضیح بیشتر در این مورد رجوع کنید به نوشته “سازماندهی و اصالت پراتیک” نشریه کمونیسم کارگری شماره سوم، مه ٢۰۱۱ )

همین جا باید این نکته را توضیح بدهم که پراتیک حزبی اساسا دونوع فعالیت را در بر میگیرد. یکی فعالیتهائی که آنرا سنتا کارهای ستادی مینامیم نظیر سردبیری نشریات و سایتها، سازماندهی تلویزیون، سازماندهی سخنرانیها و پلنومها و کنگره ها، نوشتن برای نشریات، جمع آوری کمکهای مالی به معنی فاندریزینگ، کارهای لابیستی و غیره و غیره. روشن است این نوع فعالیتها بخش مهمی از پراتیک حزبی هست اما امری اجتماعی نیست، بلکه جزئی از تقسیم کار داخلی حزب است.

نوع دوم فعالیتهای حزبی، که محور کار اعضا و کادرها و کل بدنه حزب است، سازماندهی مبارزه در عرصه های مختلف است. منظور من از پراتیک اجتماعی این نوع فعالیتها است. این پراتیک اجتماعی است که اساس سازمانیابی حزبی را تشکیل میدهد و در واقع فلسفه و هدف و نتیجه فعالیتهای ستادی حزب نیز چیزی بجز گسترش و پیشروی و موفقیت در این عرصه های پراتیک اجتماعی نیست.

این تاکید بر اهمیت پراتیک اجتماعی، مکمل حکم اول ما مبنی بر اهمیت و جایگاه حزب بعنوان یک پدیده سیاسی است. تنها حزبی میتواند بعنوان یک پدیده سیاسی نفش و جایگاه موثری در جامعه داشته باشد که خود یک پدیده اجتماعی دخیل و تنیده شده در عرصه های مبارزاتی باشد. هر فرقه سیاسی ای میتواند فعالیتهای نوع ستادی گسترده ای داشته باشد، حتی تشکیلات عریض و طویلی باشد با ادعای آلترناتیو بودن و بدست گرفتن قدرت سیاسی. اما چنین سازمانی بدون حضور در عرصه های مبارزاتی پدیده ای فراتر از یک فرقه بسته و درخود نخواهد بود. نمونه چنین تشکل فرقه ای سازمان مجاهدین است که حتی رئیس جمهور و کابینه در سایه اش را تعیین کرده و فعالیتهای لابیستی وسیعی هم دارد اما تشکلی کاملا غیر اجتماعی و بسته است که بیشتر به فرقه اسماعیلیه شبیه است تا به یک حزب مدرن سیاسی.

روشن است که تئوری و سیاست سازماندهی ما اساسا به اعتبار پراتیک اجتماعی- مبارزاتی حزب تماما در نقطه مقابل این نوع سازمانها قرار دارد. در عرصه مبارزه اجتماعی است که تمایز سازمانی و حزبی کمونیسم کارگری از همه نیروهای اپوزیسیون سرنگونی طلب و مدعیان قدرت سیاسی – شامل نیروهای چپ سنتی و فرقه ای- بروشنی مشخص میشود. حزب ما بعنوان یک نیروی اجتماعی و درگیر و فعال در اعتراضات و مبارزات کارگری و بخشهای دیگر جامعه و بعنوان مبتکر و سازماندهنده کمپینهای اجتماعی در عرصه ها متعدد در میدان مبارزه بر سر قدرت سیاسی حضور بهم میرساند و نماینده و صدای این مبارزات و اعتراضات برای بزیر کشیدن حکومت است. این اساس و محور فعالیت سازماندهی کمونیستی است.

برای کمونیسم کارگری حزب سیاسی حاضر و فعال در عرصه مبارزه بر سر قدرت و حزب سازماندهنده و دخیل و فعال در مبارزات اجتماعی یک پدیده واحد است. این دو خصوصیت دو روی یک سکه اند و لازم و ملزوم یکدیگرند.

این تاکید بر مکان محوری پراتیک در سازمانیابی حزبی ما را به یک حکم دیگر میرساند که در واقع مبنای عملی سازماندهی حزب است.

مبارزه اجتماعی ظرف و محمل سازماندهی حزبی

سازماندهی حزبی در دل سازماندهی مبارزات اجتماعی صورت میگیرد. حزب هم مبارزه و پراتیک اجتماعی در عرصه های مختلف را سازمان میدهد و هم خود در دل این مبارزات شکل میگیرد و رشد میکند. بعبارت دیگر سازمان حزبی خود محصول و نتیجه سازماندهی مبارزه در عرصه های مختلف است. این حکم هم در مورد جنبش کارگری و مبارزات روزمره کارگران صدق میکند (این در واقع بیان عمومی تری از همان بحث منصور حکمت در مورد آژیتاتورها و محافل و رهبران عملی جنبش کارگری است که بالاتر به آن اشاره کردم)، و هم در مورد جنبشهای دیگر مانند جنبش علیه مذهب و جنبش برای رهائی زن و غیره صادق است. حزب یا در این جنبشها دخیل میشود (نظیر دخالتگری و فعالیت در مبارزات و اعتصابات کارگری) و یا خود مبتکر و آغازگر چنین جنبشهائی است (مانند مبارزه علیه اعدام و سنگسار و یا دفاع از حقوق کودک). در هر حال روشن است که یک امر همیشگی حزب اشاعه سیاستها و شعارهای حزب در این مبارزات، و جهت دهی و سازماندهی این مبارزات معین است.

نکته ای که بخصوص از نقطه نظر سیاست سازماندهی حزب اهمیت دارد و باید مورد تاکید قرار بگیرد اینست که سازمان حزب خود در دل این مبارزات ساخته میشود و رشد میکند. سازمان حزب یک پدیده مجزا و خارج از مبارزات و پراتیک اجتماعی نیست بلکه در جامعه تنیده است. به نحوی که چارت سازمانی حزب را باید بر متن و بستر اجتماعی مبارزاتی که به پیش میبرد قرار داد تا تصویر کاملی از سازمان حزب داشت. همانطور که در فن نقشه برداری لایه های مختلف نقشه یک شهر، مثلا خیابانها و عوارض طبیعی و اماکن و تاسیسات عمومی و غیره را بر روی یکدیگر قرار میدهند تا نقشه کامل شهر بدست بیاید، چارت سازمانی حزب هم به همین ترتیب از انطباق نقشه ارگانهای حزبی بر متن جامعه و پراتیک مبارزاتی حزب حاصل میشود.

معمولا – در جنبش چپ علی العموم- اینطور تصور میشود که حزب یک پدیده ایست موجود و ساخته و پرداخته شده بیرون و خارج از مبارزات و کمپینهای اعتراضی که حداکثر باید در این مبارزات دخالت کند. گوئی حزب ابتدا و از طرق دیگری به خود سازمان داده است و بعد وارد مبارزه میشود و امر و جنبش و کمپین معینی را سازمان میدهد. این تصویر کاملا مکانیکی و غیر واقعی است. حزب یک ابزار جدا از موضوع کارش نیست؛ آنطور که مثلا آچار از پیچ جداست. حزب خود جرئی از موضوع کار است، حزب جزئی از مبارزه و جزئی از مردم درگیر در مبارزه است. حزب در دل سازماندهی مبارزات و کمپینهای مختلف به خود سازمان میدهد. در اینجا آچار خود جزو پیچهاست. اینها با هم هستند و در رابطه با یکدیگر معنی پیدا میکنند. سازماندهی حزبی در دل سازماندهی مبارزات اجتماعی صورت میگیرد و در متن مبارزه اجتماعی است که قد و قواره و آرایش تشکیلاتی و هرم سازمانی حزب مشخص میشود. بدون این مبارزات تشکیلات حزب معنا و موجودیتی ندارد و به سطح یک فرقه ایدئولوژیک و یا یک سازمان چریکی تنزل پیدا میکند.

بنابر این بدنه و سازمان ستونی حزب کمونیست کارگری از موضوع کارش یعنی جنبشها و مبارزات و کمپینهای اجتماعی، و کار کمونیستی از فعالیت درعرصه های مشخص مبارزتی جدا نیست. از یکسو حزب عامل فعال و درگیر در مبارزات متعددی در جامعه، از جنبش کارگری تا جنبش رهائی زن و جنبش ضد مذهبی و غیره است و از سوی دیگر سازمان حزب خود یک حاصل و نتیجه و دستاورد این مبارزات است. همه آن فعالیتهائی که معمولا کار روتین کمونیستی نامیده میشود مثل اشاعه کمونیسم و ترویج و آموزش مارکسیسم، عضو گیری برای حزب و شکل گیری هسته ها و واحدهای حزبی، جمع آوری کمکهای مالی، توزیع نشریات و جزوات و ادبیات حزبی، تبلیغ و معرفی حزب و برنامه و سیاستهای آن و غیره و غیره تماما بر متن فعالیتهای مبارزاتی حزب و در دل اینها معنی پیدا میکند و اصولا تنها از همین طریق عملی و ممکن است. بحث اینجا بر سر موارد و نمونه های استثنائی نیست بلکه مساله فعالیت روتین کمونیستی در یک مقیاس وسیع اجتماعی است. بدون درگیر شدن در جنبشها و مبارزات و کمپینهای موجود و جاری در جامعه و یا بسیج و سازماندادن این مبارزات بوسیله حزب، سخنی هم از فعالیت کمونیستی و سازماندهی حزبی نمیتواند در میان باشد. وقتی از این زاویه به امر سازماندهی نگاه کنید این تصور که حزب یک فعالیتهای جانبی و یا عرصه ای و کمپینی دارد و یک فعالیتهای روتین کمونیستی کلا از میان بر میخیزد و پوچ و بی معنی میشود.

به نظر من ریشه و اساس این نظریه سازماندهی حول جنبشها و مبارزات اجتماعی به درک و تلقی کمونیسم کارگری از کمونیسم بعنوان یک جنبش اجتماعی بر میگردد. کمونیسم یک سیستم فکری و دستگاه نظری نیست بلکه یک جنبش حی و حاضر طبقه کارگر است که سابقه آن حتی به قبل از مارکس و مارکسیسم بر میگردد. مارکسیسم تئوری و نظریه این جنبش است و نه موجد و خالق آن. با همین معیار و شیوه فکری است که کمونیسم کارگری شاخه های دیگر مدعی کمونیسم (کمونیسم روسی و چینی و چریکیسم و کمونیسم اروپائی و تروتسکسیم و غیره) را نه انحرافات فکری و رویزیونیسم یا تجدید نظر در مبانی فکری کمونیسم بلکه شاخه های سیاسی و فکری و نظری متناظر با جنبشهای طبقات دیگر(جنبش برای استقلال، علیه فئودالیسم، برای صنعتی شدن و غیره) میداند. این تفکیک را باید به سطح تئوری سازماندهی و سیاست سازماندهی حزب بسط داد. محور قرار دادن پراتیک اجتماعی (کمونیسم کارگری را در پایه ای ترین سطح میتوان ماتریالیسم پراتیک نامید) در سازماندهی حزبی در واقع ترجمه عزیمت از جنبش (و نه از تفکر) در تعریف سازمان حزبی کمونیسم کارگری است.

شبکه ها، ارکان سازماندهی حزبی

مولفه دیگر سیاست سازماندهی حزبی ما، که در واقع نتیجه عملی و مشخص بحث سازماندهی حول پراتیک است، اینست که رکن و محور سازمان حزب شبکه های اجتماعی متشکل از فعالین است. اساس کار ما، چه در خارج و چه در داخل کشور، شبکه های مبارزاتی هستند و نه هسته ها و حوزه ها و نه کلا هیچ واحد ساکن و ایستائی از یک عده افرادی که به اعتبار همفکری و همعقیده و همنظر بودنشان دور هم جمع شده اند. شبکه متشکل از افرادی است که در ارتباط با یکدیگر امر و پراتیک معین و مبارزه معینی را به پیش میبرند. این شبکه ها نقطه شروع ما هستند. در داخل کشور هم اکنون عملا اینطور است. شبکه هائی در ایران میتوان گفت بطور طبیعی و خودبخودی و بر بستر ارتباطات اجتماعی شکل گرفته اند که حتی فراتر از یک شهر و در یک مقیاس سراسری با هم پیوند دارند و قعالیت میکنند. در خارج کشور هم باید آگاهانه همین نوع شبکه ها را محور کارمان قرار بدهیم.

روشن است که همه فعالین یک شبکه عضو حزب نیستند. ولی اعضا و کادرهای حزب در شبکه های مبارزاتی که در عرصه های مختلف (مثلا در خارج کشور حول مبارزه علیه اعدام یا کمپین نجات سکینه و یا کمپین آزادی زندانیان سیاسی و یا دفاع از حقوق پناهندگان و یا کودکان مقدمند و غیره) شکل گرفته است فعالیت میکنند و از اعضای موثر این شبکه هستند. اساسا هویت کمونیستی و فعالیت حزبی – اینجا باز منظور فعالیتهای بدنه حزب است و نه ارگانهای ستادی- و حتی موقعیت آنان در حزب بعنوان کادر و یا عضو، تماما به موقعیت و پراتیک آنها در این شبکه ها وابسته است. فعالین حزبی خارج از این شبکه های مبارزاتی موقعیت خود بعنوان یک پراتیسین و فعال کمونیست را از دست میدهند. همانطور که یک سخنران بدون میکروفن و تریبون و یک نویسنده بدون قلم و کاغذ (و امروز باید گفت بدون کیبورد و کامپیوتر) کاری از دستش ساخته نیست به همین معنی یک کادر حزب که در جامعه و در صف مقدم مبارزه فعالیت میکند بدون شبکه مبارزاتی فعالین آن عرصه معین نمیتواند کار موثری انجام بدهد. جنگ آنجا، در زمین نبردهای معین اجتماعی، است و عرصه فعالیت آنجا است و هویت و موجودیت یک پراتیسین کمونیست نیز آنجا معنی پیدا میکند.

یک جزء این شبکه ها بر مدیای اجتماعی (سایتها و فیس بوک و غیره) مبتنی است و از این نقطه نظر نیز شبکه ها یک خصلت فرامحلی و حتی فراشهری و فراکشوری دارند، اما اساس فعالیت شبکه ها ـ و از جمله حاصل و نتیجه نهائی فعالیتهای آنان در مدیای اجتماعی- سازماندهی اعتراض و مبارزه در عرصه ها و حول مسائل مختلف است. بویژه در خارج کشور این مبارزات و کمپینها اساسا به شکل همزمان در چندین شهر و کشور به پیش میرود (نمونه کمپین صد شهر علیه سنگسار و کمپین جهانی در حمایت از زندانیان سیاسی و غیره).

شبکه همانطور که اشاره کردم متشکل از اعضای حزب و افراد غیرعضو است و ازینرو در واقع محل تلاقی حزب با جامعه و محلی است که حزب با جامعه تنیده میشود. وجود شبکه های مبارزاتی و فعالیت حزب بر متن آنها نشاندهنده آنست که یک مرز سیاه و سفید و یک دیوار چین بین حزب و جامعه وجود ندارد. حزب بوسیله این شبکه ها احاطه شده است و از طریق این شبکه ها با جامعه مرتبط است.

نکته مهم دیگری که باید به آن توجه داشت اینستکه شبکه ها اساسا پدیده های مبارزاتی هستند و نه تشکیلاتی. شبکه حول عرصه ها، شعارها، اهداف مبارزاتی معینی که حزب مطرح میکند و یا جامعه خودش بدست میدهد بوجود می آید و شکل میگیرد و نه حول اساسنامه و آئین نامه های تشکیلاتی و ضبط و ربط سازمانی. ازینرو شبکه ها از لحاظ سازمانی شکل باز و دینامیک و متغییری دارند و چسب و حلقه اتصال آنها تنها امر مشترک و پراتیک ومبارزه معینی است که به پیش میبرند. نقش فعالین حزبی در این شبکه ها نه برقراری دیسیپلین تشکیلاتی و مقررات آئین نامه ای و اساسنامه ای بلکه از یکسو تقویت و تعمیق و گسترش امر مبارزاتی آنها و پیشبردن و به پیروزی رساندن مبارزه معینی است که موضوع کار شبکه است و از سوی دیگر اشاعه نظرات حزب و نزدیک کردن فعالین این شبکه ها به خط و افق و سیاستها و برنامه حزب و نهایتا عضو گیری و امکانسازی برای حزب. فعالیتهای نوع دوم، یعنی فعالیتهای باصطلاح روتین کمونیستی، همه حول و بر متن فعالیتهای نوع اول، فعالیتهای مبارزاتی حول یک امر و خواست معین، صورت میگیرد و بهمین علت هم میتواند با موفقیت به پیش برده شود. این در واقع معنی عملی- سازمانی حزب اجتماعی و آن نوع کمونیسمی است که مارکس آنرا ماتریالیسم پراتیک توصیف میکند.

چند استنتاج عملی

اینجا لازمست در مورد استنتاجات عملی این بحث در خارج کشور توضیحاتی بدهم. جنبه های عملی تئوری سازماندهی حزب در داخل کشور، در سطح مشخص تری آز انچه در بالا بحث شد، به دلایل روشنی نمیتواند به شکل علنی طرح و منتشر بشود.

تا کنون حزب ما در خارج فعالیتهای اجتماعی متعدد و وسیعی داشته است و این یک نقطه قدرت حزب ما است. من اینجا به چند نمونه اشاره میکنم: فعالیت فدراسیون پناهندگی که قدیمی ترین و پیگیرترین و شناخته شده ترین و یکی از معتبر ترین سازمانهای دفاع از حقوق پناهندگان در دنیا است، کمپین علیه دادگاههای اسلامی در کانادا که در سال ٢۰۰٥ با موفقیت کامل به فرجام رسید و نه تنها برنامه دولت برای تشکیل این دادگاهها را متوقف کرد بلکه باعث شد تا دادگاههای مذهبی موجود نیز منحل بشود، کمپین برای نجات سکینه محمدی آشتیانی از سنگسار که ابعاد وسیع جهانی پیدا کرد و یکی از موفق ترین کمپینهای حزبی و عامل موثری بود در توقف عملی و دوفاکتوی مجازات سنگسار در ایران، کمپین علیه مجازات اعدام و نجات جان بسیاری از چوبه دار، مبارزه علیه قتلهای ناموسی در اروپا، علیه قوانین شریعه در انگلیس و کلا مقابله با اسلامیون و نیروهای اسلامی و دولتها و سازمانهای مدافع آنها در خارج کشور، کمپین جهانی در حمایت از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی، تشکیل نهاد کودکان مقدمند و جلب حمایت دولتها و افکار عمومی از کودکان، جلب حمایت سازمانهای کارگری و افکار عمومی از مبارزات کارگران و مردم در ایران و غیره و غیره.

این مبارزات عملا عرصه های مختلف فعالیت کادرها و اعضای حزب در خارج بوده است ولی مساله اینست که معمولا به این مبارزات و عرصه ها بعنوان کمپینها و عرصه هایی برخورد میکرده ایم که گوئی امر چهره ها و کمپینرهای و نهادهای رسما غیر حزبی (گر چه عملا و واقعا کادرهای سرشناس حزبی) است و نه امر خود حزب. اعضا و کادرهای حزب نه به عنوان صاحب امر بلکه بعنوان حامی و کمک کننده این کمپینها وارد عمل میشوند. گوئی حزب به نحو و شیوه دیگری سازمان پیدا کرده است، مشغول پیشبرد مبارزات اجتماعی دیگری است و بعد این حزب حاضر و آماده بعنوان یک عنصر خارجی و برای پیشبرد یک فعالیت جانبی و یا در هر حال خارج از چارچوب “کار روتین کمونیستی” در این نوع کمپینها و عرصه ها دخالت میکند. یک نتیجه منفی این درک و تلقی اینستکه فعالیتهای کمپینی وسیع حزب تا کنون کمتر به رشد حزب و گسترش عضوگیری و جمع آوری کمکهای مالی و امکانسازی برای حزب و برقراری ارتباطات وسیعتر و عمیق تر با فعالین و حامیان این کمپینها و غیره منجر شده است و مشخصا همیشه یک امر رهبری حزب این بوده است که توجه تشکیلات خارج را به تدارک سیاسی کمپینها و بویژه بهره گیری از دستاوردها و پیامدها و نتایج این مبارزات جلب کند.

باید این تلقی از کمپینها و عرصه های مبارزاتی اساسا تغییر کند، اما این مشکل با توصیه و رهنمود دهی حل نمیشود. باید این نوع مبارزات را عملا اساس و محور فعالیت و کار کمونیستی و سازماندهی حزبی قرار داد و این واقعیت را بروشنی دید که بدون این مبارزات کار کمونیستی مفهوم چندانی نمیتواند داشته باشد. این ها مبارزات جانبی و یا عرصه های کار فوق العاده و “خارج از برنامه” کمونیستی نیست، بلکه عین فعالیت کمونیستی است.

منظور من بهیچوجه این نیست که نهادهای غیر حزبی نظیر فدراسیون پناهندگی، سازمان کودکان مقدمند و یا کمیته بین المللی علیه اعدام را به یک سازمان حزبی تبدیل کنیم. این نوع نهادها باید همچنان هویت و تشکیلات مستقل خود را داشته باشند و در عرصه های دیگری نیز باید چنین نهادها و کمیته هائی را سازمان داد. بحث بر سر اینست که حزب باید امر این نهادها را امر خود بداند، در این نوع فعالیتها و شبکه هائی که حول این فعالیتها شکل میگیرند، فعالانه درگیر بشود و خودش را سازمان دهد، عضو بگیرد، حمایت مالی جمع کند، امکانسازی بکند و رشد و گسترش پیدا کند. این حزب نیست که به این عرصه ها و کمپینها و نهادهائی نظیر کودکان مقدمند و کمیته بین المللی علیه اعدام و فدراسیون پناهندگان و یا کمپین علیه قوانین شریعه و غیره کمک میکند، بلکه برعکس این نهادها و کمپینرها در این عرصه ها هستند که به پیشبرد امر حزب (اشاعه کمونیسم و سازماندهی کمونیستی) کمک میکنند. شبکه هائی که در بالا اشاره کردم در این نوع مبارزات شکل میگیرند و جایگاه خود را در سازماندهی حزبی پیدا میکنند.

نکته دیگر این که تا کنون نهادها و کمپینها و عرصه های فعالیت حزبی عمدتا خصلت سراسری و فراکشوری داشته اند. این یک نقطه قوت این نوع فعالیتها است که باید حتما حفظ شود و همانطور که گفتم گسترش هم پیدا کند. اما بخش دیگری از کمپینها و فعالیتهای اجتماعی، امری محلی و مختص به یک شهر و یا کشور معین است. معمولا مسائل سیاسی و اجتماعی که بطور مستقیم یا غیر مستقیم به ایران و جمهوری اسلامی مربوط میشود در شهرها و کشورهای مختلف مطرح میشود که میتواند و باید موضوع فعالیت اجتماعی تشکیلات محلی حزب قرار بگیرد. این نوع مبارزات محلی تا کنون بطور فعال و پیگیری در دستور کار ما نبوده است و هر جا هم عملا درگیرش شده ایم به شکل یک آکسیون گذرا آمده و رفته است و تاثیری بر سازماندهی حزبی ما نداشته است. بعنوان نمونه کمپین دفاع از پناهندگان در شهر ورتسبورگ آلمان، مساله فرار مقامات رژیم با میلیونها دلار پول دزدی و سکونت آنها در تورنتو و یا رو شدن و به صدر اخبار رفتن فعالیتهای ضد اپوزیسیون سفارت رژیم در کانادا، کمپین مریم نمازی علیه قوانین شریعه در انگلیس، مساله توطئه های تروریستی رژیم در استکهلم، و نمونه متاخر تر رویاروئی با سلطنت طلبها حول آکسیون ٢۰ جولای در این شهر و غیره و غیره. این نمونه ها یک تصویر عمومی ای از کمپینهای محلی بدست میدهد. حزب در مواردی در این مبارزات درگیر شده است و حتی مثل مورد کمپین ورتسبورگ نقش محوری و تعیین کننده ای در رادیکالیزه شدن و به موفقیت رسیدن مبارزه داشته است اما چنین فعالیتهائی در هیچیک از کشورها در دستور و نقشه عمل فعال واحد محلی حزب قرار ندارد. نه تنها حزب با ابتکار عمل و نقشه مند بدنبال در دستور گذاشتن و مطرح کردن این نوع موضوعات نیست بلکه زمانی هم که مساله ای مطرح میشود حداکثر مانند یک آکسیون موقت و گذرا به آن برخورد میکند. این بهیچوجه کافی نیست. این نوع فعالیتهای اجتماعی باید به محور کار هر کمیته و واحد شهری حزب تبدیل بشود. این یک امر و وظیفه روتین کمونیستی ما است. این نوع پراتیک و فعالیت مبارزاتی در هر شهر و کشور در واقع ظرف و محمل اجتماعی سازماندهی حزبی در میان ایرانیان و یا فعالین غیر ایرانی است که درگیر این نوع کمپینها میشوند (نظیر فعالین جنبش نود و نه درصد در کمپین ورتسبورگ). در دل و از طریق چنین فعالیتهائی است که همانطور که بالاتر اشاره شد، کارهای روتین حزبی در هر شهر، نظیر برقراری ارتباطات وسیع و ادامه دار با فعالین ایرانی و غیر ایرانی، رابطه با رسانه ها و سازمانهای چپ و مترقی، آموزش و معرفی حزب و اهداف و سیاستهای حزبی، عضو گیری و جمع آوری کمک مالی و امکانسازی و غیره غیره، در یک سطح وسیع اجتماعی عملی میشود و به پیش میرود. به این دلیل است که این نوع فعالیتها مبارزاتی باید در محور کار تشکیلاتهای شهری و کشوری حزب قرار بگیرد.

البته کمپینهای سراسری حزب نیز دقیقا همین جایگاه را در فعالیتهای محلی حزبی دارند ولی نباید به فراخوانهای سراسری اکتفا کرد. در هر شهر و کشور معینی مسائل و موضوعات سیاسی مشخصی مربوط به جمهوری اسلامی – و یا فعالیت نیروهای اسلامی و یا هر مساله سیاسی و اجتماعی دیگری که به نحوی به شرایط سیاسی در ایران و یا آرمان و اهداف حزب مربوط میشود – وجود دارد که میتواند اولا با ابتکار عمل و تدارک و زمینه سازی فعالین و تشکیلات محلی حزب مطرح شده و به موضوع یک حرکت اعتراضی تبدیل بشود و ثانیا بخاطر خصوصیت محلی اش توجه افکار عمومی و رسانه ها را در سطح وسیعتری بخود جلب کند. البته یک وظیفه حزب مطرح کردن و تبلیغ سراسری حرکتهای کشوری و جلب حمایت عمومی از مبارزاتی است که در هر کشور حول مسائل مربوط به ایران و جمهوری اسلامی در میگیرد اما در هر حال آغازگر و عنصر فعال و مبتکر و موثر در این مبارزات، بر خلاف کمپینهای سراسری، تشکیلات محلی حزب است و بویژه پیگیری نتایج و دستاوردهای حزبی کمپینها و بهره گیری از آنها در تقویت و رشد تشکیلات حزبی در هر شهر و کشور امری است که تماما بعهده تشکلهای محلی حزب قرار دارد.

یک ویژگی کمپینهای محل اینست که ماتریال مناسبی برای برقراری ارتباط و دیالوگ و بحث و تبلیغ در میان ایرانیان، و حتی غیر ایرانیان، در هر شهر بدست میدهد. مثلا بحثی که حول مساله پرچم وعکس رضا پهلوی در آکسیون ٢۰ جولای در استکهلم در گرفت زمینه مساعدی برای طرح نقد ما بر ناسیونالیسم و مواضع و نظرات نیروهای اپوزیسیون راست فراهم آورد. به همین ترتیب بحثی که حول سیاسی بودن یا نبودن اعتراضات پناهندگان در حرکت ورتسبورگ پیش آمد و یا بحث بر سر اسلام نوع خوب و بد در کمپین علیه قوانین شریعه در انگلیس و موارد متعدد دیگری از این قبیل. این موضوعات همه میتواند و باید مضمون کار تبلیغی و آموزشی ما در میان فعالین هر شهر، در جریان یک حرکت و تا مدتها پس از بپایان رسیدن یک حرکت یا آکسیون معین، قرار بگیرد.

مبلغین و مروجین و کادرها اعضای حزب در هر شهر در دل این نوع فعالیتهای اجتماعی جایگاه واقعی خود را در جامعه و در حزب پیدا میکنند. هر فعال حزبی میتواند به ده ها نفر در شهر خود مرتبط باشد و رابطه فعال سیاسی به اطرافیان خود داشته باشد. شبکه های مبارزاتی به همین ترتیب شکل میگیرند و به یک رکن و محور مهم سازماندهی حزبی در هر شهر تبدیل میشوند. این شبکه ها بنوبه خود حلقه اتصال و واسط فعالین حزبی با جامعه محسوب میشوند. برقراری ارتباط فعال حزب با جامعه ایرانیان مهاجر و پناهنده- که در شهرهای بزرگ که در بالا نام بردم معمولا یک جمعیت صدها هزار نفری است- و همچنین رابطه با نیروهای چپ و مترقی در هر شهر و ارتباط با رسانه ها اساسا از طریق این شبکه ها صورت میپذیرد.

روشن است که کمپینهای سراسری حزب و یا مناسبتها و روزهای ویژه مثل اول ماه مه و هشت مارس و سالگرد حزب و یادبود منصور حکمت و غیره کماکان جزئی از فعالیتهای هر واحد کشوری است و تاکید بر فعالیتهای محلی نباید این وظایف سراسری را تحت الشعاع قرار بدهد. اینها نه آلترناتیو بلکه مکمل یکدیگر هستند.

با توجه به آنچه گفته شد اولین تغییری که مشخصا در فعالیتها حزب در خارج کشور داده میشود اینست که هر کمیته شهری باید نقشه عمل فعالیتها خود را حول این نوع کمپینهای اجتماعی محلی تعریف و مشخص کند و در دستور کار خود قرار بدهد. بخصوص در شهرهای بزرگی که حزب فعال است، نظیر استکهلم، گوتنبرگ، مالمو، تورنتو، ونکور، لندن، کلن، و فرانکفورت باید این نقشه عملها را تدوین کرد و در دستور کار قرار داد.

بالاخره باید به بخش دیگری از فعالیتهای حزب در خارج کشور اشاره کنم که مشخصا از اصل اول مبانی تئوری سازمانی حزب، یعنی تلقی از حزب بعنوان یک پدیده سیاسی و ضرورت عرض اندام حزب در عرصه مبارزه بر سر قدرت سیاسی، ناشی میشود. این نوع فعالیتها اساسا شامل فعالیتهای ناظر بر معرفی حزب و تامین حضور و دسترسی به حزب، و اشکال سازمانی متناسب با این نوع فعالیتها است. سازمان دادن پاتوقهای حزبی، سازماندهی میزهای ایران سولیداریتی، سازماندهی سخنرانیها و سمینارها، شرکت در آکسیونها و میتینگهای نیروهای چپ و مترقی بومی در هر کشور، بر قراری ارتباط و حضور فعال در رسانه ها (رادیوها و تلویزیونها و نشریات فارسی و غیر فارسی) از جمله مهمترین این نوع فعالیتها است. سازماندهی این فعالیتها باید جزء روتین سازمان حزب در شهر محسوب شود. فعالیتها اجتماعی حزب خود بر این فعالیتهای روتین مستقیما تاثیر میگذارد. هر چه فعالیتها اجتماعی حزب وسیعتر و موفق تر باشد حزب پاتوقها و میزکتابها و میتینگها و سخنرانیهای پر رونق تری خواهد داشت و روابطش با رسانه ها و نیروهای مبارز محلی نزدیکتر ومحکمتر خواهد بود. این نوع فعالیتهای روتین نیز بنوبه خود امکان معرفی حزب و عضو گیری و امکانسازی برای حزب در دل فعالیتها اجتماعی را فراهم میکند.

اینها جنبه های مختلف عملی است که از سیاست و نظریه کمونیسم کارگری در مورد حزب و سازماندهی حزبی در خارج کشور ناشی میشود. نکات فوق از نظر هدف و مضمون فعالیت و سازماندهی، و نه لزوما شکل مشخص آن، در مورد سازماندهی حزبی در داخل هم صادق است.

خلاصه و جمعبندی

تئوری سازمان حزبی کمونیسم کارگری از نطریات و درک و تلقی تا کنونی جنبش چپ و کمونیستی کاملا متمایز است. از نظر کمونیسم کارگری حزب نه فقط ابزار و وسیله پیشبرد مبارزه بلکه فی النفسه یک پدیده مهم سیاسی است. جنبه مکمل این تلقی از حزب ماهیت اجتماعی سازمان حزب و نقش محوری پراتیک در سازماندهی و سازمانیابی حزبی است. از نظر عملی محور کار ما در داخل و در خارج کشور سازماندهی و سازمانیابی در دل و بر متن جنبشها و کمپینها و آکسیونهای مبارزاتی است. جنبشها و مبارزاتی که یا در جامعه وجود دارد و یا با ابتکارعمل و فعالیت خود حزب شکل میگیرد. این نوع فعالیتها و کمپینهای اجتماعی به شکلگیری شبکه هائی منجر میشود که اساس فعالیت کادرها و اعضای حزب را تشکیل میدهد. فعالیت حزب در این شبکه ها در دوسطح، دو سطح تحلیلا متمایز اما عملا تنیده در هم، به پیش میرود: از یکسو فعالیت در جهت تقویت و پیبشردن و به موفقیت رساندن هر مبارزه معین، و از سوی دیگر فعالیت برای پیش برد امر کمونیسم و جنبش سوسیالیستی و در نهایت سازماندهی حزبی وتقویت حزب در دل این مبارزات. شبکه ها پدیده های اجتماعی هستند که مرز مکانیکی بین حزب و جامعه را از میان برمیدارند و حلقه تماس و کانال ارتباط ما با کل جامعه محسوب میشوند.

این بطور فشرده مبنای سازماندهی و سازمانیابی حزب در داخل و خارج از کشور است که میبایست راهنمای سازماندهی حزب در سطوح مختلف قرار بگیرد.

٣ اوت ٢۰۱٢